"قصه نام آوران شیر مرد"

راور ای شهر غریب و پر زغم قصه‌هایی از تو دارم در دلم قصه‌هایی پر زغصه پر ز درد قصه نام آوران شیر مرد از چه گویم عشق بازی با خدا از دعا و ناله‌های بی ریا از زمانی گویم آن مرد دلیر آشنای هرشب دشت و كویر از سعید آن پاسدار یكه تاز صوت قرآنش شنو وقت نماز دشت طوطیا زبانت را گشا راز شبهای كمین افشا نما از خبیثه یا كه مرقاطری جز رشادت‌ها نمانده خاطری باغ مری، هنك و حرج‌اند و هور مكی و تله سیاه و دشت سور هر كدام دارند به خود در روزگار خاطراتی تلخ و شیرین یادگار...

"در ستایش مرزبان "

سرباز مرزیم و هنوز، عهدیست که پیمان می شود با دیدن آلاله ها، حسم غزل خوان میشود در این گروهان مانده ایم، با قلب هایی مهربان با این صفای قلبمان، لار هم گلستان می شود در جبهه های حق مان، هیهات من الذله را می خوانیم از عمق وجود، دنیا پریشان می شود شب ها که ما هستیم و حق، در این کمین گاه های سرد در بوک و رزم و تک درخت، سرباز نگهبان می شود سرباز مرز نام تو را، با اوج غیرت خوانده اند چون دفتر ایثار ما، با عشق همسان می شود آن سنگ چین ها را ببین، رد خدا پیدا شده یاد پرستوی شهید، دل یاد یاران می شود خرداد ماه سال نور، قرعه به نام دو شهید در لوحه محفوظ حق، سالار و دهقان می شود اینجا پرستو های عشق، در آسمان بی کران هر لحظه با اوجی عظیم، حق را چو مهمان می شود اینجا میان صبح و شام، با سوز دل از عمق جان از برکت خون شهید، عالم دعا خوان می شود سجاده های بی ریا، پهن اند در اطراف ما این سنگر و قرآن و نور، حق را نمایان می شود اینجا بدان با یک ندا، چشمان بی رنگ و ریا با رمز و نام کربلا، همسان باران می شود تا زنده ایم رزمنده ایم، ای رهبر آزاده ام سید علی جان تو بخواه، دشمن عذاخوان می شود ما مرزبانان وطن، آماده ایم از هر نظر ما با ولایت زنده ایم، این راه قرآن می شود وقتی شهیدان زنده اند، دیگه چه باک از این سفر در راه ایمان جان دهی، دنیا گلستان می شود بار دگر در این سفر، من ماندم و معبود خود دل را بدادم دست او، با او تنم جان می شود

"کاش میشد یک شبی مهمانت شوم"

کاش میشد یک شبی مهمانت شوم ازکرم بر من نگاهی گر کنی خاک پای رهروان آستانت شوم سرنهم برقدمت ای سربلندمیدان نبرد. تا که شاگرد کلاس ایثارت شوم. نامت احمد بود و جان کردی فدای کشوری. غرق دردریای پاک اخلاصت شوم.   سروده از سیدمیرضیایی

"شهدای فراجا"

بی حرف و ادعا به شهادت رسیده اند گمنام و در خفا به شهادت رسیده اند گاهی به دست فرقه ی آدم ربا و دزد مظلوم و بی صدا به شهادت رسیده اند گاهی درون وادی غربت کنار مرز بی هر چه آشنا به شهادت رسیده اند حتی میان کوچه و پس کوچه های شهر دور از نگاه ما به شهادت رسیده اند ما خواب راحتیم و خبر ها نمی رسد از اینکه در کجا به شهادت رسیده اند جان بر کفان مخلص فراجای کشورم بی حرف و ادعا به شهادت رسیده اند   محبوبه حمیدی  

"گلبانگ مناجات"

تو را در ارتفاع عشق دیدم  دو دستت در قنوتی عارفانه  لبانت گرم گلبانک مناجات  به کوی وصل می‌رفتی شبانه  تو را دیدم به نرمی چون  کبوتر  به بام عشق وخون پر می کشیدی  سوار باره معراج بودی  سبوی نور را سر می کشیدی

"ماجرای تو"

هر سال، ماجرای تو و سوگواری‎ات عهدی‌ست با خدای تو و خون جاری‌ات هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق گل می‌کند حدیث تو و سربه‌داری‌ات در ما، یزید کشته نمی‌شد، اگر نبود این راه را بلاغت آیینه‌داری‌ات... خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر آن روز، پیش صبر تو و پایداری‌ات! می‌سوخت، می‌گداخت، در آن وسعت کبود بر کوه می‌رسید، اگر زخم کاری‌ات پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو آلاله‌های رنگ به رنگ بهاری‌ات!... اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد این است، رمز خون تو و ماندگاری‌ات یعنی که سربلند، هنوز ایستاده‌ایم در انتظار منتقم خون جاری‌ات...   تقدیم به روح پرفتوح شهید محمداسماعیل دلاور شاعر: حسین دارند

"نسیم عطرخوشبویت"

بیا یک باردیگر تا ببینم حلال ماه ابرویت کمال معرفت هایت جهانی ازگل رویت خبردارم که کوهستان اسیر آتش درداست بیاور آب از دریا بنازم ذوق بازویت به راه امنیت دادی سرودشعری از جانت پرستوها غزلخوانت کبوترها غزلگویت من از عمق تمدن ها به تاریکی نمی بینم بیاور مشعل از راهت ببرما را سرکویت گهی برمسند عشقی میان جمع همرزمت تنم بیمار و میزارم سرم را روی زانویت نسیمی در گلستانی شهید دشت سمسوری به رنگ پرچم سبزست نشان دور بازویت بیا "توسنگ" دلهامان گرفته سخت تب داریم خدا خود منصبت داده نسیم عطرخوشبویت سهراب براهام  

"سلامت می‌کنم"

ای ارادتمند بی‌بی       درد پهلو را چشیدی در طلوعِ فجرِ صادق       سوی یاران پَر کشیدی آرزویت را رسیدی      صبح فردا را ندیدی فارغ از این درد دوری            در مزارت آرمیدی               تو به آرامش رسیدی           سلامت می‌کنم سردار توسنگ

"کاش می‌شد برگردی پیش ما"

نیستی یادت می‌گذرد درلحظه ها نیستی خاطراتت می‌کشد هر دم بیا یادگاری‌هایت هست هنوز می‌بوسم سنگ‌قبرت را زودبه‌زود تورفته وای من آه و ناله می‌کنم روز و شب بهر جوانی‌ات گریه می‌کنم زارمی زنم تو را می‌خواهم از خدا کاش می‌شد برگردی پیش ما

"ای بابای مفقودالاثر"

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی بابای مفقود الاثر! بابای زخمی! دور از تو سهـــم دختــر از این هفته هم پر پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟ تا  یاد  دارم  برگی  از  تاریـــخ  بودی یک قاب چوبی روی دست میخ بودی توی کتابـــم هر چـه بابا آب می داد مادر نشانم عکس توی قاب می داد اینجا  کنــــار  قاب  عکست  جان  سپردم از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم من بیست سالم شد هنوزم توی قابی خوب یک  تکانی  لا اقل  مرد حسابی! یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو از سیـــم های خاردار قاب رد شو برگرد تنهــا یک بغـــل  بابای من باش ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش ای دست هایت  آرزوی دستهایم ناز و ادایم مانده روی دست هایم شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی عیبــی ندارد خاک هـــم باشی قبــول است یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است!! امشب عروسی می کنم جای تو خالی پای  قبــاله  جای  امضــــای  تو  خالی ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش یک بار هم  بابای  معلوم  الاثر  باش

"چرا دستت نلرزید؟؟؟"

دوباره عاشقی از کنج مظلومیتش پر زد دوباره از غریبی قسوتِ قدّاره ای سر زد به شُکر سایه سار سروهای سبز امنّیت  تبر در اوج عصیان زخم بر سروی تناور زد برای پاسخ چشمان بر در منتظر مانده سفیرِ مرگِ خونینِ پدر، جای پدر در زد نمی ترسد دگر قداره بند از سر زدن وقتی که با این سادگی خنجر به حنجرهای دیگر زد چه نامردانه در بن بست های خلوت قانون تبر بر سروهای باغ ما زخم مکرر زد کجای کارمان ایراد دارد؟! فکر باید کرد!  که قاتل پای قتل مرد حق«دستش نمی لرزد» 

"مسافران طلاییه جاده بی خطر است"

مسافران طلاییه جاده بی خطر است   نیاز راهنما نیست ، عشق راهبر است   مسافران طلاییه سعیکم مشکور   در این مسیر شما را شهید همسفر است   مسافران طلاییه  ای بلاجویان   سفر بخیر که اینجا کرانه ظفر است   کنید از عملیات بدر و خیبر یاد   که ذکر اهل ادب یادواره هنر است   اگر چه شد سپری بیست سال از آن دوران   ولی هنوز شکوه حماسه در نظر است   سلام باد به ایثار کشتگان وطن   که کارنامه آنان همیشه معتبر است   موحدان به حرم بی وضو نمی آیند   همین مکان حرم محرمان مفتخر است   مسافری که سفیر سفارت عشق است   به هر کجا که رسد طنینش پی خبر است   خبرنگار محبت شوید ای یاران   که جبهه سنگر قربانیان نامور است   زلال، خاک طلاییه همچو آب طلاست   نه بلکه ارزش این خاک بیشتر ز زر است   شهید راه خدا پر بهاترین گهر است   به وعده گاه شهیدانتان خوش آمد ه اید   که میزبان شما خود امام منتظر است   استاد کلامی زنجانی

"ارزش شهید"

تاجر عشق به شور مشتری است آری آن یار به اخلاص و صفا مشتری است ارزش جنس، بدان نیست که قیمت بالاست نازم آن قطره خونی که خدا مشتری است

"حسین یولون گیدنلره قربانام"

زنجاندا من بش آلتی گون مهمانام ((کلامیم)) مستحق احسانام حسین یولون گیدنلره قربانام غصه لنمه ای عاشق حسینی تادنیا وار یادان چخماز خمینی تسلطین اولسا اگر ابجد آلتی پله چخسان چاتارسان صده ایتیردیگون تاپ ((جنگلین جبهه ده )) سوروشما سوز نچه مخمس اولدی عدد چخدی دوقسان دوروه بس اولدی

"شهیدلرین آدلاری الله یازوب"

شهیدلر که آدلاینی دیمیشم هامیسینون دوز چورگین یمیشم او بیرسی لردن دیمه اینجیمیشم کول باشما چوخی دوشدی قلمدن عذر ایستورم هامی اهل قلمدن معبودی لرکریمی لر مکی لر گوزلینلار بیاتلار نقدی لر اوجاقلولار صمیمی لر میری لر قبرلرین قلم اورکده قازوب من یازماسان آدلارین الله یازوب گوگلوم ایستوردی الده اسناد اولا شهیدلرین هامیسیندان آد اولا مندن صور مجلسلرده یاد اولا سوز اوزاندی دلده طاقت اولمادی ئوزلری شاهدی فرصت اولمادی