دل بیقرار
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه، 13 مرداد 1401
عبدالرضا، در حیاط از سویی به سوی دیگر رفت و برگشت. روی ایــوان سنگی، مادرش با ابروهای درهم به بیقراری پسرش نــگاه میکرد. آه عمیق عبدالرضا، لبهای باریک و دوخته شدهی مادرش را گشود: «چرا یک لحظه قرار نداری؟ اتفاقی افتاده؟» عبدالرضا کنار مادرش نشست. گفت: «قربون اون چشمات برم. پاسگاهمون تو سوسنگرد رو گرفتن. فرماندمون گفت که ما برگردیم. خودش موند وشهید شد. مثل برادرم بود. دلم اینجا نیس. میخوام برگردم و پاسگاهمون رو از دست عراقیها دربیارم. »چشمان مادرش آرام گرفت. عبدالرضا دست چروک و پینه بستهی مادرش را بوسید و گفت: «این دفعه ممکنه برنگردم. قربونتون برم، حلالم کنید.»
شهید عبدالرضا مختاری
شهادت: ۴ / ۹ / ۱۳۵۹
علت شهادت: نبرد با رژیم بعثی در خوزستان
شهدا مرتبط :
شهید عبدالرضا مختاری