
انتظار برای شهادت
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه، 28 دی 1401 ساعت 15:40
«مگرنه اینکه در اسلام آمده هرکسی ازدواج کند نیم دیگر دینش تکمیل میشود؟ مادرجان؛ حالا که دیگر دینم تکمیل شده است؛ برای شهادت آماده هستم».
به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا؛ شهید مدافع وطن یکم مهدی کریمی وقار در 19 شهریور ماه سال 1364 در روستای چماق تپه در 22 کیلو متری شرق شهرستان سنقر دیده به جهان گشود. اولین گل بهشتی و فرزند صالح و هدیه خداوند به پدر و مادرش بود، ایشان دوران نوجوانی خود را با کسب علم و دانش و مهارت های زندگی سپری کرد. دوران تحصیل خود را از ابتدایی تا پیش دانشگاهی در شهر سنقرگذراند. همزمان با تحصیل علم و دانش، مشغول فرا گیری تجربه و خدمت به مردم و خانواده شد. بعد از اخذ مدرک دیپلم در شهر سنقر و بعد از گذراندن دوره ی پیش دانشگاهی از آنجا که مهارت و سواد بالایی داشت در آزمون سراسری موفق به کسب رتبه خوبی شد و برای ادامه تحصیل رشته علوم انتظامی را برگزید.
در مهر ماه 1382 بود که دوره آموزش افسری خود را در مقطع کارشناسی در دانشگاه علوم انتظامی نا جا در تهران آغاز کرد. فشارها و آموزش های سنگین دوره افسری هیچ وقت این جوان مصمم و با انگیزه را از ادامه راه برای رسیدن به هدف مایوس نکرد و با دریافت سردوشی پایان دوره از دست آن مقام معظم ولایت موفق به اتمام دوره آموزش افسری شد.
پس از طی غرور آفرین دوره ی آموزش عمومی افسری دوره ی تخصصی دانشجوی خود را در دانشکده علوم و فنون پلیس جنایی دانشگاه علوم انتظامی ناجا پیگیری کرد. این شهید بسیجی و انقلابی در دانشکده به عنوان دانشجوی نمونه مورد تقدیر قرار گرفت و از چهره های شاخص و برتر بود مدت زمانی که ایشان دانشجوی دانشگاه علوم انتظامی بود در آموزش فوق برنامه و مهارت های پژوهشی بسیار کوشا و فعال بود، تیر اندازی و ورزش های رزمی به ویژه تکواندو از جمله مهارت ها و توانایی های قابل توجه این جوان برومند ایرانی بود.
سرانجام شهید در اسفند ماه 1386 از دانشگاه علوم انتظامی فارغ التحصیل و در پلیس آگاهی و مبارزه با قاچاق کالا شهرستان بانه در استان کردستان مشغول خدمت شد.
شهید بزرگوار مهدی کریمی وقار در تاریخ 21 دی 1388 در استان کردستان شهرستان بانه طی تعقیب و گریز با قاچاقچیان کالا به علت واژگونی خودرو به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
* * *
در ادامه به مناسبت تجلیل از مقام والای شهید خاطرات خانواده شهید برای اولین بار منتشر می گردد:
«آمادگی برای شهادت» دوست نداشت در مراسم عروسیاش موسیقی باشد؛ چراکه معتقد بود اولین ساز موسیقی دنیا را شیطان نواخت! بههمین دلیل بسیاری از مهمانها در مراسم شرکت نکردند.
* * *
روز بعد از عروسی به من گفت: « مگرنه اینکه در اسلام آمده هرکسی ازدواج کند نیم دیگر دینش تکمیل میشود؟ مادرجان؛ حالا که دیگر دینم تکمیل شده است؛ برای شهادت آماده هستم».
* * *
«آخه مگر میشود داماد یادش برود دنبال عروس بیاید؟ » آرایشگر این را گفت و درحالیکه پوزخندی میزد به طرف دیگر سالن رفت. لبم را محکم گزیدم، اما خانمداداشم باآرامش گفت: «ما گفته بودیم ساعت ۴ بیان دنبال ما، هنوز که ۴ نشده است». با ناراحتی از آرایشگاه بیرون آمدم. تمام راه به این فکر میکردم که مهدی کجا ممکن است رفته باشد؛ آدم بدقولی نبود، نکند ماموریتی برایش پیش آمده است؟ خداخدا میکردم که کسی خانه باشد و از او خبر داشته باشد. به خانه که رسیدم، تمام اتاقها را نگاه کردم، هیچکس نبود؛ همه دنبال کارهای خودشان رفته بودند. فقط اتاقک بالای پلهها مانده بود. با ناامیدی از پلهها بالا رفتم. ازعصبانیت خونم به جوش آمده بود. آخر فکر آبروی ما را نمیکنه که بیخبر بلند شده رفته؟ دراتاق را محکم بازکردم؛ بهطوریکه به دیوار خورد. مهدی که داشت سلام نمازش را میداد، برگشت و با همان لبخند همیشگی گفت: «سلام آبجی»!
* * *
بعداز شهادت مهدی در خانه بوی خوشی میآمد؛ مخصوصاً این عطر خوش همیشه ازسمت اتاق مهدی میآمد. وقتی از مادرش میپرسیدم که آیا گلاب یا چیز دیگری در خانه ریخته است با کمال تعجب با جواب منفی او روبهرو میشدم. تا اینکه یکبار با روحانی مسجدی این مسأله را درمیان گذاشتم. ایشان از من پرسیدند: «آیا در در بین اقوامتان کسی شهید شده است؟ » و من در پاسخ وی گفتم: «پسر خودم در برخورد با قاچاقچیان به شهادت رسیده است». هنوز هم که هنوز است، گاهی اوقات، آن عطر دلانگیز در فضای خانه میپیچد.
* * *
واحشره مع ائمه المعصومین.
شهدا مرتبط :
شهید مهدی کریمی وقار
دیدگاه های شما :