
سهم من از شهادت تو
نویسنده
: خادم الشهدا
بسم رب الشهدا و صدیقین
از: همسنگران مرد میدان شهید احمد کشوری
به: آسمان به روح بلند مرد آسمانی
سلام بر تو که از جان گذشتی تا جان ببخشی!
سلام به روح پاک و آسمانیات!
این نامه را برای تو مینویسم احمد جان
در این روزها که سردی هوا با نبود تو استخوانهایم را میسوزاند
چگونه نبودنت را باور کنم، چگونه رفتنت را باور کنم
در شهر همهمهی عجیبی پیچیده است همهمه ای از جنس گریه و دلتنگی،
آری، سردی نبودنت احمد جان زمستانم را سخت و دلم را خون کرده
احمد جان صدای ضربان قلبت را نمیشنوم
قلبی که به عشق مردم میتپید و در راه حفاظت از جان، مال و ناموس آنان باز ایستاد
و احمدجان تو شهید امنیت نام گرفتی
انگار رسم روزگار این است که احمد کشوریها بلند پرواز باشند و همسنگرانشان را رها کنند و پرواز کنند. پروازی تا خود خدا
چگونه بگویم که هنوز هم چشمان اشکبار پسرت به درب خانه دوخته شده است تا باز آیی و او را در آغوش بگیری
اما تو رفتی و آسمان را در آغوش گرفتی
قلم شرمسار است از نواختن این آهنگ غمبار بر صفحه سپید کاغذ
آری قلم از روی پسر یتیم ات شرمسار است
چشمانم به تقویمی یخ زده خیره مانده است تقویمی که بدون تو دیگر بهار ندارد!
آری احمد جان
سهم من از شهادت تو غیر از چشمهای بارانیام پیمودن مسیری است که تو تا انتهایش رفتی و من جا ماندهام..
کاش وکاش و کاش همه مردم شهر بدانند
امنیت این شهر از چشمان اشکبار یتیم تو سیراب و سبز میشود ...
احمد جان مارا دعا کن تا راهت را با تمام توان ادامه دهیم
از: همسنگران مرد میدان شهید احمد کشوری
به: آسمان به روح بلند مرد آسمانی
سلام بر تو که از جان گذشتی تا جان ببخشی!
سلام به روح پاک و آسمانیات!
این نامه را برای تو مینویسم احمد جان
در این روزها که سردی هوا با نبود تو استخوانهایم را میسوزاند
چگونه نبودنت را باور کنم، چگونه رفتنت را باور کنم
در شهر همهمهی عجیبی پیچیده است همهمه ای از جنس گریه و دلتنگی،
آری، سردی نبودنت احمد جان زمستانم را سخت و دلم را خون کرده
احمد جان صدای ضربان قلبت را نمیشنوم
قلبی که به عشق مردم میتپید و در راه حفاظت از جان، مال و ناموس آنان باز ایستاد
و احمدجان تو شهید امنیت نام گرفتی
انگار رسم روزگار این است که احمد کشوریها بلند پرواز باشند و همسنگرانشان را رها کنند و پرواز کنند. پروازی تا خود خدا
چگونه بگویم که هنوز هم چشمان اشکبار پسرت به درب خانه دوخته شده است تا باز آیی و او را در آغوش بگیری
اما تو رفتی و آسمان را در آغوش گرفتی
قلم شرمسار است از نواختن این آهنگ غمبار بر صفحه سپید کاغذ
آری قلم از روی پسر یتیم ات شرمسار است
چشمانم به تقویمی یخ زده خیره مانده است تقویمی که بدون تو دیگر بهار ندارد!
آری احمد جان
سهم من از شهادت تو غیر از چشمهای بارانیام پیمودن مسیری است که تو تا انتهایش رفتی و من جا ماندهام..
کاش وکاش و کاش همه مردم شهر بدانند
امنیت این شهر از چشمان اشکبار یتیم تو سیراب و سبز میشود ...
احمد جان مارا دعا کن تا راهت را با تمام توان ادامه دهیم
شهدا مرتبط :
شهید احمد کشوری نیا