وظیفه شناسی

وظیفه شناسی

آخرین بروزرسانی : پنجشنبه، 31 فروردین 1402 ساعت 12:39

 وظیفه‌شناسی حکم صادق وفاداری به آرمان‌های انقلاب می‌گفت: «حکم صادقی است کسی که بتواند وظیفه‌اش را نسبت به وطن و مملکت انجام دهد.» برای رسیدن به پله‌ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو.

به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا؛ شهید مدافع وطن بهروزحسینی در تاریخ بیستم شهریورماه 1348 در منطقه‌ی ازگله‌ی شیراز به دنیا آمد و در منطقه‌ی فیروزآباد کرمانشاه سکونت داشت و مورخ سی‌‌ام شهریورماه ۱۳۶۸ حین درگیری با اشرار در سرفیزآباد کرمانشاه به شهادت رسید.

 

با اینکه سال‌های بسیاری از شهادتش می‌گذرد، ولی به رسم ادب سراغ برادر شهید رفتیم تا از خاطرات برادر شهیدش برایمان بگوید. با گذشت این همه سال از او این‌چنین یاد می‌کند:

 

 

تعداد خواهر، برادر و وضعیت تأهل:

 

 چهار خواهر و چهار برادر بودند. بهروز جان متأهل و دارای چهار فرزند پسر بود. فرزندان خردسالش از یک‌ساله تا چهارساله، و پشت سر هم بودند. سه فرزند شهید، کارمند ارشد و در کرمانشاه مشغول به فعالیت هستند.

ازدواج، نسبت با همسر:

همسر بهروز جان، از بستگان بود. در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، چهار فرزند پسر بود.

بعد از شهادت برادر عزیزم، من با ازدواج با ایشان، سرپرستی او و چهار فرزند عزیز برادرم را به‌عهده گرفتم. خودم نیز سه فرزند از ایشان دارم.

 

فعالیت شاخص:

 

سطح تحصیلات برادرم سیکل بود. اکثراً به کشاورزی مشغول بود. روی زمین، چاه‌های آب و موتورهایی که در آن بود تخصص خاصی داشت و روی آن‌ها کار می‌کرد.

کم و بیش به ورزش علاقه داشت. بیشتر به طرف دو میدانی و ورزش باستانی علاقه‌مند بود.

 

ویژگی‌های اخلاقی:

 

بسیار خوش‌رو و مهربان بود. با فرزندانش با مهربانی رفتار می‌کرد و بسیار دوستشان داشت. به پدر و مادرم نهایت احترام و ادب را داشت. علاقه‌ی مخصوصی به آن‌ها داشت. پدرم همیشه دعایش می‌کرد و می‌گفت که خدا پشت و پناهت باشد.

با همه خوش‌برخورد بود برایش فرقی نمی‌کرد که در چه مرتبه و چه سنی است. اهل مهمان‌نوازی و مهمان‌دوست نیز بود. به فقرا و کسانی که توان مالی خوبی نداشتند، کمک می‌کرد. برای کمک به جبهه در زمان جنگ نیز فعالیت وافری داشت مثلاً برادرم جزء معتمدین محل بود، بنابراین کمک‌های مردمی را، روستا به روستا جمع‌آوری می‌کردند و با هماهنگی‌های لازم به جبهه می‌رساندند. بیست‌وسه مرتبه کرمانشاه را بمباران کردند، برادرم برای مردم چادر می‌زد، مکان مناسب برای اسکان آماده می‌کرد و هر نوع خدمتی که نیاز بود دریغ نمی‌کرد. با فامیل بسیار رئوف و مهربان بود. حرمت بزرگان و حتی همسایگان را داشت.

خاطره:

زمانی‌که به خدمت مقدس سربازی رفته بود، برای پدر نامه‌ای نوشته بود و گفته بود که من به سربازی آمده‌ام و برنمی‌گردم، به فرزندانم توجه کنیم. فرزندانم را به خدا و شما می‌سپارم. هنگامی‌که شهید شد، من این نامه را به‌عنوان یادگاری نزد خود نگه داشتم.

 

فرائض دینی:

 

یک فرد مؤمن و معتقد به دین بود. علاقه‌مند به نظام بود. با اینکه دارای چهار فرزند بود و در خدمت سربازی به سر می‌برد، علاقه‌ی خاصی به نظام داشت. ایام محرم مخصوصاً تاسوعا و عاشورا مراسم داشتیم، ایشان جزء هیئت و سینه‌زنان فعالیت داشت. پایبند ومعتقد به انقلاب بود. به فرمایشات و سخنان رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (قدس سره الشریف) توجه بسیار زیادی داشت. بهروز جان می‌گفت: «ثمره‌ی انقلاب ما به دست امام بوده‌ است، و ما باید این راه را ادامه دهیم.»

امر به معروف و نهی از منکر را جزئی از وظایف شرعی‌اش می‌دانست. روی مسئله‌ی حرام و حلال حساسیت خاصی داشت. حجاب برایش اولویت داشت و می‌گفت: «ما از سادات هستیم، همه از ما الگو پذیرند، پس حجابتان را رعایت کنید تا الگوی مناسبی باشید.»

 

آرزوی شهادت:

 

طبیعتاً آرزویش شهادت بود. کسی که شیفته‌ی نظام می‌شود، دوچندان شیفته‌ی شهادت هم می‌شود. می‌گفت: «حکم صادق است کسی که بتواند وظیفه‌اش را نسبت به وطن و مملکت انجام دهد.» در نامه‌ای نیز نوشته بود که اگر نیامدم مواظب فرزندانم باشید.

 

مجروحیت:

 

بهروز جان از ناحیه‌ی کلیه نیز مجروح شده بودند.

 

حال‌وهوای روزهای آخر:

 

در روزهای آخر چندین مرتبه حرف از شهادت می‌زد: «اگر بر نگشتم...» و سفارشات لازم را عنوان می‌کرد. وقتی اعتراض می‌کردیم که این حرف‌ها چیست؟ می‌گفت: «خب قسمتی از زندگی هست باید گفته شود. اگر نیامدم، شما بچه‌هایم را بزرگ کنید.»

 

خبر شهادت:

 

من در کرمانشاه در منزل بودم. خبر دادند که برادرت زخمی شده است. به من گفتند که به پزشکی قانونی مراجعه کنید. وقتی رفتم یک نفر با درجه‌ی سروانی به من گفت: «خونسرد باش، یکی از اهداف ما در نظام شهادت است.» اینجا متوجه شدم که شهید شده است. ادامه داد: «خدا به شما صبر دهد.» بسیار ناراحت و دل‌شکسته به خانه برگشتم و خبر شهادت را به اهل خانه نیز دادم.

خاطره‌ای از همسر شهید:

شوهر من که خدا رحمتش کند مردی مهربان، دل‌سوز، با ایمان و مذهبی بود. سرنوشت و قسمت او هم این بود که با شهادت برود. من هم سه تا فرزند داشتم، یکی هم باردار بودم. شوهرم گفت که می‌خواهم به سربازی بروم. گفتم: «نه تو سه فرزند داری.» گفت: «می‌روم، سربازی هم زود تمام می‌شود. شهید شدن هم برای من افتخار است.» ایشان رفت و با شهادت برگشت. ما توی روستا با هم سر زمین کار می‌کردیم. کارهای کشاورزی مثل دسته‌کردن، دروکردن، با هم انجام می‌دادیم. بچه‌هایمان را هم به سر زمین می‌بردیم و با هم به خانه بر می‌گشتیم.

روز آخری که آمد پنجشنبه بود. آن زمان در خانه حمام نداشتیم، هروقت که می‌خواست به مرخصی بیاید، خبر می‌داد تا آب برای حمام کردنش گرم کنم.

 آن دفعه هم به من خبر داد که من فردا جمعه می‌خواهم بیایم، برایم آب گرم آماده کن، بعد از ۲ هفته مأموریت به خانه می‌آیم. آب را روی آتش گذاشتم تا گرم شود. متاسفانه یکی از دوستانش آمد و گفت که بهروز جان زخمی شده است. به دلم گواه شد که زخمی نشده و شهید شده است. تا سه چهار روز این آب بالای سه‌پایه بود. لحظه‌ی آخر که رفت نمی‌دانستم که می‌رود و دیگر برنمی‌گردد، پسر بزرگم را بوسید و برای همیشه خداحافظی کرد.

 

نحوه‌ی شهادت:

 

پنج الی شش صبح عملیات شروع می‌شود و در حین درگیری با اشرار، فرمانده ‌شان در محاصره ‌ی اشرار قرار می‌گیرد که چند نفر به کمک فرمانده می‌روند، یکی نفر از اشرار را به هلاکت می‌رسانند، اما در ادامه‌ی درگیری برادر عزیز من نیز به درجه‌ ی رفیع شهادت نائل می‌شود.

 

تشییع پیکر و محل دفن:

 

با حضور نیروی انتظامی و مسئولان ارجمند، مراسم بسیار باشکوه و آبرومندانه‌ای برای برادرم برگزار شد. برای ما نیز یک افتخار بود.

 

خواب:

 

چند وقت یک‌بار خواب بهروزجان را می‌بینم. اخلاق و روحیاتش مانند قبل از شهددتش است. سفارش می‌کند که با هم مهربان باشید و احترام هم‌دیگر را نگه‌دارید. بعد هم از حال و احوال فرزندانش می‌پرسد.

 

دل‌تنگی:

 

هرگاه صحبت از شهادت، یادواره، یا حرفی که ما را یاد برادر عزیزم بیاندازد، دل‌تنگی به سراغمان می‌آید. ما هم برای رفع دل‌تنگی سالگرد شهادتش، بین مردم نذری پخش می‌کنیم و به روح پر فتوحش هدیه می‌کنیم.

 

رفقا:

دو پسر عموی شهیدم که هر دو نظامی بودند یکی در مسیر ارومیه و دیگری در لشکر ۲۸ ارومیه به شهادت رسیدند. شهید سید مجتبی حسینی، شهید سید عزیز حسینی، شهید نظام حسینی در بمباران کرمانشاه به فیض شهادت رسید.

 

احساس سر مزار:

 

سر مزار برادر جانم که می‌رویم حال خوشی به ما دست می‌دهد. برای شادی روحش خرما خیرات می‌کنیم. سالی یک‌بار هم از نیروی انتظامی سر مزارش می‌آیند.

 

حضور معنوی:

 

درست است که حضور فیزیکی ندارد، اما وجود معنویش راحس می‌کنیم.. با سربلندی و آرمانی به شهادت رسید. امروزه بزرگ کردن فرزندان در اجتماع کار آسانی نیست، ولی فرزندانش را به‌خوبی پرورش دادیم و به نتیجه‌ی خوبی رسیدند. در بزرگ کردن فرزندانش به او متوسل می‌شویم و خدا کمک می‌کند تا ان ‌شاءالله با تحصیلات عالی و تربیت معنوی باعث خوشحالی‌اش شود.

 

تأثیر شهادت:

 

درست است که از لحاظ عاطفی برای بچه‌هایش سخت است، اما همین‌که در جامعه به آن‌ها احترام می‌گذارند و بها می‌دهند، بچه‌هایش به داشتن چنین پدری، احساس افتخار می‌کنند. خانواده‌ی شهید بودن باعث افتخار است. الگوی نمونه‌ی جامعه است و هرکسی به نوبه‌ی خود از شهدا تأثیر می‌پذیرد، مثلاً یکی در وصف شهید شعر می‌گوید، این‌ها تأثیر شهادت شهداست.

 

 

 

و بلّغ إلی أرواح المؤمنین و المؤمنات ثواب الفاتحة مع الصلوات.

دیدگاه های شما :


کدامنیتی