
فرد ولخرجی نبود، اما همیشه اسباب آسایش خانه را فراهم میکرد
آخرین بروزرسانی : شنبه، 23 اسفند 1399 ساعت 17:50
اگرچه زمان زیادی از شهادتش نمیگذرد اما به همین بهانه به سراغ برادرش رفتیم تا در این زمینه بیشتر بشنویم. او اینگونه میگفت: «فرد ولخرجی نبود، اما اسباب آسایش خانه را فراهم میکرد.»
به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا؛ شهید اسحاق سیاسر مقدم در زابل و در روستای آسهوازی به دنیا آمد. در سال ۹۴ به شهادت رسید. در آن زمان ۳۹ ساله بود.
زندگانی شهید
۴ خواهر و ۴ برادر هستیم. تحصیلاتش تا دیپلم بود. ازدواج کرد و دو فرزند به نامهای یاسین و ایلیا داشت.
دوران کودکی تا جوانی.
ایشان عاشق فوتبال و تیم پرسپولیس بود. روی این تیم تعصب بسیاری داشت، به خاطر دارم روزی پرسپولیس به استقلال باخت، برادرم خیلی ناراحت شد و گریه میکرد. خواهرم که باردار بود، با دیدن ایشان خیلی نگران شده بود. ایشان همراه پدرم کشاورزی میکرد و خیلی کمک میکرد. پدرم نگهبان بود، همینکه مدرسه ها تمام میشد، برادرم به کمک پدر رفته و بهجای ایشان نگهبانی میداد. ایشان در مسجد خیلی فعالیت میکرد و نمازهای خود را در مسجد میخواند. نوحهخوان مسجد بود، به امام حسین (ع) خیلی عشق داشت.
رفتار شهید با همسر و خانواده.
فقط دوست داشت با کسی ازدواج کند که تک دختر باشد و ایشان تنها داماد خانواده باشد. ایشان رفتار بسیار خوبی داشت، وقتی از مأموریت و خدمت بازمیگشت، تنها به فکر سرگرمی و خوشگذرانی با خانواده بود و دوست داشت مدتی که کنارشان نبوده را جبران کند.
ویژگی اخلاقی خاصی شهید.
برادرم در ایام عید به خانهی ما میآمد. به دخترم مقداری پول میداد و میگفت: «دوست دارم در این ایام شما نگرانی مالی نداشته باشید و برای خودتان خوش بگذرانید.» نهتنها به من بلکه به دیگران نیز کمک میکرد. تیکه کلام ایشان "به جان مادرم" بود و خیلی به مادرم وابسته بود و پس از شهادتشان نیز مادرم دیگر حال خوشی نداشت.
نظر شهید در مورد مقام معظم رهبری.
یکبار تعریف کردند که وقتی در کرمان بودم، رهبر را دیدم و با دیدن چهرهی روحانی ایشان به گریه افتادم.
رفتار شهید با خانواده شهدا.
بله در خانوادهی خودمان شهیدان دیگری نیز داشتیم که ایشان به آنها سرکشی میکردند و جویای حالشان میشدند.
رفتار شهید با پدر و مادر.
هرگاه ایشان به مسافرت میرفتند، پدر و مادرم را نیز با خود میبردند. دوست داشت به آنها نیز خوش بگذرد، هیچگاه به پدر و مادرم بیاحترامی نکرد و با متانت و ادب با آنها صحبت میکرد.
میزان توجه حجاب.
خیلی نسبت به حجاب خواهرانم غیرت داشت، به این موضوع خیلی اهمیت میداد و به آنها تأکید میکرد.
نگاه شهید به انجام فرایض در ماه رمضان و محرم.
ما چون روستایمان به شهر نزدیک بود، همیشه در نماز جمعه شرکت میکرد. و روزهی خود را نیز کامل میگرفت و در انجام این امور نیز ما را با خود همراه میکرد.
رفتار شهید در مسائل مالی و معیشتی.
فرد ولخرجی نبود، اما همیشه اسباب آسایش خانه را فراهم میکرد.
در زمینه کمک به دیگران.
به خاطر دارم که فردی در روستایمان کمی فقیر بود. هرگاه شهید از مرخصی بازمیگشت، مقداری پول به او میداد. اگر کسی از ایشان کمکی میخواست در حد توان دریغ نمیکرد و سعی میکرد مردم از ایشان راضی باشند. چند وقتی برای زنعمویم بنایی انجام داد و هیچ پولی از او تقبل نکرد.
خاطرهای از شهید.
به خاطر دارم که برادرم روزی به خانه آمده بود. در آن زمان پراید داشت، اما من که رانندگی خوبی نداشتم، ماشین ایشان را بدون اجازه برداشتم، در بین مسیر با آن تصادف کردم. با برادران تماس گرفتم که به دنبال من بیاید. مرا به بیمارستان انتقال دادند. برادرم به آنجا آمد و از ایشان پرسیدم که وضع ماشین خیلی خراب است؟ اما ایشان گفتند: «ماشین به درک برود. حال برادر خودم چگونه است؟»
آرزوی شهید.
به خاطر دارم که در زاهدان برف آمده بود. ایشان روی برف ابتدا نام فرزندان، همسرش و پس ازآن نام خود را بهصورت شهید اسحاق سیاسر مقدم نوشته بود. آخرین بار با خواهرم خداحافظی کرد و گفته بود: «من میروم که شهید شوم و همینگونه هم شد و ایشان به شهادت رسید.»
روزهای قبل از شهادت.
قبل از شهادت همه چهرهی ایشان را خیلی نورانی و دلنشین میدیدیم، ایشان به من گفت: «مراقب فرزندانم باش.» قبل از شهادت یکهفتهای به مرخصی آمده بود. ما به خانه ایشان رفتیم و در مسیر بازگشت، چون برف آمده بود ایشان ما را به خانه رساند.
خبر شهادت.
ساعت ۶ صبح بود. ما خواب بودیم، برادرم با من تماس گرفت و گفت: «شهید اسحاق تیرخورده و در کما است.» زمانی که ما درراه رفتن به بیمارستان بودیم، پسرخاله مان به من زنگ زد و خبر داد که برادرم به شهادت رسیده است.
مراسم تشییع.
جمعیت بسیار زیادی آمده بود. حدود یک ساعت ما پیکر شهید را از سیستان و بلوچستان به روستایمان بردیم. من چون حالوروز خوبی نداشتم، خیلی متوجه اطراف نبودم، اما میدیدم که جمعیت خیلی زیادی آمده و مراسم بهخوبی برگزار شد.
خواب شهید.
خواب ایشان را بسیار دیدهایم. مدتی پیش خواب دیدم که ایشان زنده شده و با لبخند به ما نگاه میکرد و ما با گریه از او جویای حالش بودیم و ایشان فرمود: «من مسافرت بوده ام و جای خوبی دارم.»
روزهای دلتنگی.
ما همیشه دلتنگ ایشان هستیم و ایشان را در خاطر داریم. در این زمان برای شهید فاتحه و قرآن میخوانیم و آرام میگیریم.
احساس سر مزار شهید.
با دیدن مزار ایشان دلم تنگتر میشود، اما با ایشان حرف میزنم، قرآن میخوانم و آرام میشوم.
تأثیر شهادت بر رفتار اطرافیان.
شهادت برادرم برای ما احترام زیادی آورد، اما ما از این احترام هیچگاه سوءاستفاده نمیکنیم.
شهدا مرتبط :
شهید اسحاق سیاسر مقدم
دیدگاه های شما :