« آخرین شهیـد »
عوامل موثر در شهادت شهید مجید رجایی دستگیر شدند
فرمانده ناجا گفت: عوامل موثر در شهادت شهید مجید رجایی شناسایی، دستگیر و تحویل مقامات قضایی شدند.
شهادت یک مرزبان در درگیری با قاچاقچیان مسلح
یک تن از مرزبانان رشید و غیور مرزبانی ناجا در ارومیه حین کنترل و پایش مرزی به شهادت رسيد.
شهادت يكی از مرزداران هنگ مرزي زابل در درگيري با اشرار مسلح
شب گذشته در درگيري مسلحانه مرزداران با اشرار مسلح و قاچاقچيان موادمخدر در منطقه مرزي زهك، يك تن از دلاورمردان مرزبانی به شهادت رسيد.
نمایش شهدای استانها با کلیک بر روی آنها.

هفدهم فروردين ماه يادآور حادثه تروريستي بسيار تلخ و ناگوار و ناجوانمردانهاي براي مرزبانان هنگ مرزي نگور استان سیستان و بلوچستان بود. در هفدهم فروردين ماه 1394 شهيد مهران اقرع به همراه هفت نفر ديگر از همرزمانش در جاده مرزی صعب العبور در کمين گروهک تکفيري جيش الظلم بودند که به شهادت رسيدند. دوست داشتم در پيروي از مقتدايمان حضرت امام خامنهاي عزیز "مدظله العالی" که فرمودند: (امروز زنده نگه داشتن ياد شهدا کمتراز شهادت نيست) گذري بر اين حادثه دردناک داشته تا ياد و نام شهداي عزيزمان در اين روز را با درج دل نوشتهاي زنده کنم. با هم مروري بر اسامي شهدا داشته باشيم . شهيد علي امام دادي متولد هيجدهم مرداد ماه 1370. شهيد مهران اقرع متولد هيجدهم خرداد ماه 1371. شهيد رضا حسيني متولد سي ام شهريورماه 1371. شهيد عباس مهراندوز متولد بيست و هفتم فروردين ماه 1372. شهيد محمد احمدي متولد سي ويکم شهريورماه 1372. شهيد فرزاد اسماعيل زاده متولد بيست و هفتم دي ماه 1372. شهيد حسن بياتي متولد اول مرداد ماه 1374. شهيد ميلاد جور متولد اول شهريور 1375. اگر به تاريخهاي تولد اين عزيزان دقت کنيد همه بچههاي دهه هفتادي هستند. اين ها رويشهاي انقلاب هستند. خوب به خاطر دارم رهبر معظم انقلاب در يکي از ديدارهاي خود با خانواده شهدا فرمودند: (بارها گفتهايم انقلاب ريزش داشته است، دل کساني به دنيا بسته شد، در انقلاب اسلامي همچون صدر اسلام يک عده اول کار انقلابي بودن سپس ريزش کردند). اما در کنار اين ريزش ها چند برابر رويش نیز داريم. رويش انقلاب، معجزه انقلاب اسلامي اين است. بعد از گذشت بيش از چهل سال شما ميبينيد جوان مومن مسلمان که نه امام، نه انقلاب، نه دوران دفاع مقدس و نه آن حماسهها را از نزديک ديده اند، اما امروز با روحيهاي انقلابي، مثل همان جوانهاي اول انقلاب، مثل شهیدان سلیمانی، همت، خرازي، باکريها، کاظمی و ... وسط ميدان و با علاقه، با احساس مسئوليت، با شجاعت تمام در مقابل دشمن ميايستند. اينکه من ميگويم جوانهاي مومن امروز، از لحاظ انگيزه از جوان اول انقلاب اگر جلوتر نيستند عقبتر هم نيستند. يعني اين ها رويشهاي انقلابند. اين معجزه انقلاب است که ميتواند همان روحيههاي پر تلاش، قوي و فولادين را باز آفريني کند به شکل همين شهدا، اين ها مايه افتخارند. اين ها ستونهاي اين انقلاب و اين کشورند. جوانان عزیز کشور با ریختن خونهاي پاکشان در برابر ظلم ایستادگی کردند. اگر اين شهادتها، شجاعتها و صبر پدر و مادرها و همسران شهدا نبود، معلوم نبود اين کشور بتواند در مقابل اين جبهه مستکبر ايستادگي کند. مردم نیز به خوبی قدر اين عزیزان را ميدانند. شما ببينيد در تشييع جنازه اين پيکرهاي پاک، همين شهداي مرزی، شهداي مدافع حرم و... مردم چه کردند. آري اين چنين است که هنوز و تا هميشه مادران پر مهر سرزمينم فرزندان برومندي همچون شهید حججيها، امامداديها، اقرعها و... را در دامان پر مهر خود پرورش داده تا مدافعان خاک و ناموس اين سرزمين اسلامی باشند. در حوادث مختلف در کشور نيز نگاه کنيد چه مي بينيد؟ نیروی انتظامی، مرزبانی، سپاه و ارتش در کنار مردم هستند. نيروهاي مسلح مانند کوهي استوار پشتيبان مردم اين سرزمين هستند و همدرد آلام و رنج هاي آنان. پس به روح بلند و ملکوتي شهداي عزيزمان خصوصاً شهداي هنگ مرزي نگور درود ميفرستيم و انشالله که مديون خون اين شهدا نباشیم و ادامه دهنده راه پر تلالو و روشن شهداي عزيز باشيم. خدايا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

سلام داداش آسمانی و دوست داشتنی من، چقدر دلم برایت تنگ شده عزیز دلم، برادر دریا دلم ! گر چه حضور و جسم فیزیکیت را ندارم؛ اما باور دارم که تو همیشه کنار منی و تمام درد ودلهایم را میشنوی و مرا میبینی؛ کاش من هم میتوانستم تو را ببینم تا یک دل سیر نگاهت میکردم وحتی لحظهای پلک نمیزدم! مبادا تواز پیشم بروی. مهربانم بهار هم آمد؛ اما بهار بدون تو هیچ لطفی ندارد، نه تنها لطف که رنگ وبویی هم ندارد بهارم تو بودی که در اوج شکوفایی ، خزان شدی؛ اما نه، تو هیچ وقت خزان نمیشوی بلکه همیشه بهار خواهی ماند. تو بهار همیشه جاودانی مهربانم !

شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هم وطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آن ها را فدای دیگران کردند؛ سخن گفتن از شهید سخت است، شهید را نمی توان وصف کرد، شهید را باید فهمید، باید حس کرد. امروز دلم گرفته، نميدانم شايد بيشتر به خاطر كتابي بود كه حالم را دگرگون كرد؛ كتاب از كسی نوشته بود كه نمي شناختمش، اما هر موقع كه اسمش مي آمد ضربان قلبم شديدتر مي شد و دلم هري مي ريخت؛ با اين حال كه نمي شناختمش و اصلاً لحظه اي با او زندگي نكرده بودم، اما هر چه بود، دوستش داشتم. نميدانم براي چه دوستش داشتم؛ من تو را نمي شناسم؛ قصه هاي زيادي شنيده بودم، اما تو قصه نبودي، تو را هر كه شنيد، گفت افسانه است، اما هر كه تو را به چشم خود ديد، گفت "ناممكن را به چشم ديدم". قهرمان قصههايم همه درشت هيكل بودند و زيبا با اسباني سفيد، اما تو رازدار اين دنياي فاني، فقط يك قلب داشتي؛ قلبي به بزرگي دريا و به زلالي چشمه هاي جوشان. شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هم وطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آن ها را فدای دیگران کردند. سخن گفتن از شهید سخت است، شهید را نمی توان وصف کرد. شهید را باید فهمید، باید حس کرد؛ وسعت شهید به فهم نمی آید، هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند؛ شهید در همه صفت های والای انسانی تجلی می یابد؛ در ایثار، از خود گذشتگی، عشق، صمیمیت و... شانه هایم به لرزه افتاده است... قدم هایم سنگین و آهسته شده اند... کشیدن این بار مسئولیت توان زیادی می خواهد! حالا من شده ام سفیر شهید... آن هم شهیدی که رهبر انقلاب شهادتش را تبریک و تسلیت گفتند... شهید زنده وطن "سید نور خدا موسوی" تمام مدتی که آن جا بودم حضورش را به خوبی حس می کردم؛ اولین دیدارمان بس عجیب بود! نشانه های اعجاز خدا در این مکان غریب به خوبی دیده می شود! مخصوصا زمانی که سر به روی تخت بی جان او گذاشتم و.... من آمدم... شفاعت مرا فراموش نکنید در روز نیاز.... در این میان، فارغ از درس جانبازی و شهادت سید نورخدا موسوی، نقش شیرزنی از دیار لرستان مغفول مانده است، نقش زنی که هم معشوقه بود و هم پرستار، زنی که درس عاشقی و دلدادگی را به شیوهای زهرایی (س) و زینبی (س)، به همه زنان عالم آموخته است. کسی است که نبض به نبض سیدنورخدا شب را به صبح و فلق را به شفق میرساند؛ پس تردیدی نیست که اجر او نزد خدا محفوظ و نزد جده سادات پابرجاست. اگر شهدا در زمان ما زنده بودند چکار می کردند؟ آیا شهدا موجوداتی آسمانی بودند که از مکان دیگری مثلا کرات آسمانی به زمین کوچ کرده بودند یا از جنس خود ما بودند؟! آنچه که مشهود است این است که شهدا انسان هایی از جنس خود ما بودند! انسان هایی که بر نفس خود مسلط شدند، تزکیه کردند و خدایی شدند، از لذت های نفسانی شان گذشتند تا به ملکوت نزدیک شوند...! انسان هایی که هدفشان دنیا نبود بلکه دنیا را وسیله ای می دانستند برای رسیدن به رضوان الهی... مشکل ما این است که این دنیا را هدف می دانیم و آن قدر سرگرم آن شده ایم که خودمان را هم فراموش کرده ایم که: از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر؟ و إلّا در باغ شهادت هنوز هم بازِ باز است...فقط باید کمی دل را صاف کرد! آری! دل صاف نمی شود مگر اینکه مثل شهدا، از کنار هر مسئله ای بی تفاوت نگذریم؛ درد داشته باشیم، درد دین! پس ما هم باید تلاش کنیم؛ تا می توانیم کار کنیم؛ برای خدمت به خلق خدا. خودمان را دست کم نگیریم، هر کدام از ما می تواند دنیایی را متحول سازد! فراموش نکنیم که بودنمان را مدیون خون شهدا هستیم. باید در عمل ثابت کنیم که خدایی بودنشان را دوست داریم و در عمل ادامه دهیم راهشان را ! و زنده نگه داریم یاد و نام و خاطره آنان را؛ همچنان که فرمانده معظم کل قوا امام خامنه ای عزیز (مد ظله العالی) فرمودند "امروزه زنده زنگه داشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست".#

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ*- اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ چه زیباست راز و نیازهای انسانی دل سوخته و مشتاق در نیمه شب های پر از سکوت، فریاد خروشان یک رزمنده از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ،چه اندازه زیباست به معراج رفتن انسانی پر از اخلاص که سخت مشتاق وصال است با معبودش، فریاد پرخروش و پرشکوه حق، از حلقوم از جان گذشته ای علی ستمگران روزگار، چه خوش است دست از جان شستنو دنیا را جواب کردن، از قید و بند اسارت حیات آزاد شدن، بدون بیم وامید علیه ستمگران جنگیدن، پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن و به همه طاغوتها نه گفتن، و با سرور و غرور با استقبال شهادت رفتن تا اینکه ثابت کنند هیچکس جز خدا سلطنت کرد. خرداد است، درست یک سال است که تو سرزمین عزت و شرافت را در نهایت ایثار تصاحب کردی، جانا با یک اشاره و با یک نظر دل دادی و نثار کردی جان شیرینت را به پیشگاه حضرت حق، برترین خریدار هستی. که چه خوش هدیه ایی است و چه اندازه ارزشمند است و چقدر زیباست،این عزیز بودن های همیشگی تو برای او، ای گلچین شده روزگار،که بمانی تا ابد،در جهان من و در تمام دل ها و خاطره ها. . . گل باغ لیلا به تو تبریک می گویم که مثل همیشه به هدف زدی، تیر انتخابهایت را،احسنت به این انتخاب که برترین اعمال است،انتخاب بین مرگ و شهادت،بین رفتن و ماندن و تا ابد بودن،که بی شک تنها پیوند تو با خداوند و بامن همین شهادت است ما تا ابدیت هستی. علی اکبرجان شهد ایزدی و ملکوتی شهادت گوارای وجودت،خوشا آن لحظه که لذت معراج را به روحت چشیدی، در چهره بی جانت دیدم نهایت لذت و رضایتت را، مثل همیشه با لبخند، ای همدمم که جز این معجزه هیچ مقامی در شان تو نبود، و جز شهادت هیچ چیز نمی توانست استعداد و عظمت وجود تو را نمایان کند.همان مقامی که اوج کمال یک انسان است، بالاترین درجه از مرگ است،میراث مولایمان علی است و آن هم در ماه مبارک رمضان، همچون شب شهادت تو، مرگی شایسته و شاهانه،تولدی دوباره و زندگی جاودانه وانقلاب شدن در دانه های خداوند برای نشان دادن و اثبات عزت و ارزش و شرافت و برتری این مخلوقات در پیشگاه پروردگار،که خداهم به شما شهدای غیرتمند سخت می بالد، یقین دارم دنیا محلی برای ماندن تو نبود در برابر عظمت تو حقیر بود، ببین من چقدر مفتخر و راضی ام از جایگاهت چرا که تا ابد سعادتمند هستی و دریچه ای پرافتخاردر این دنای خاکی به سوی آسمانها، خوشا آن مجلسی که شهدا زینت آن هستند و خدا شود میهمان آن مجلس، نمی دانی چه اندازه دلتنگم برایت،اما چشم برتمام این احوال بد و بسیار سخت واین جدایی و دلتنگی ها بیشتر ناملایمات روزگار بی تو بودن می بندم و می گندم و صبر می کنم به امید دوباره دیدنت و دوباره داشتنت،ولی بیشتر از هرچیز بسیار خوشحالم ازاقبال بلندم که سالهای هرچند اندک با تو، یک انسان شریف زندگی کردم و تا ابد افتخار می کنم به حضورت در زندگیم، به نشانت در انگشتم وبه نامت در شناسنامه ام،به آبروی بی نهایتت در شهرم، کشورم و دنیایم. بدان بزرگترین امتیازم در پیشگاه پروردگار همسر چون تویی بودن است که چه باعزت مقامی است و بدان لذت بخش ترین امید حیاتم دیدار توست و تو خود تحمل همه دردها و غم هارا برایم مسیر کن. از تو سپاسگزارم که با شهادت خویش مرا دردنیا وآخرت به اوج سربلندی و افتخار رساندی،من با تو به خود خدا رسیدم،بدان حکم نبی داشتی برای من وخیلی های دیگر،ای جهاد گر دلها . از خداوند منان و حکیم بابت این سرنوشت بسیار شیرین و در عین حال بسیار سخت و جانگذار شاکرم،قرعه ای به نام من درآمد که بالاتر از ان وجود ندارد و تقدیری که در نهایت بهترین های عالم است،همین درک شاخص ترین های شهادت، سیدالشهدا،شاهزاده کربلا،شیرزن کربلا،شیر نینوا،و کربلا وکربلا وکربلا. . تو می دانی پایان داستان ارزش دارد، همان پیمان تو با من، ای شهید محبوب خلق در پیشگاه سیدالشهدایی و دررکاب مهدی موعود می آیی باز و شهید می شوی باز،من خوب می شناسمت،چراکه تمام موجودات عالم نمیتوانند عطش روح پرقدرت تورا به شهادت سیراب کنند و کاش قبل از شهادت مجدد تو،لحظاتی را فرصت داشته باشم که با تو وداع کنم،برچشمان زیبایت بوسه بزنم و طلب شفاعت شفاعت حضوری از تو نمایم. علی اکبرم برایم قدرت و مردانگی و صبر زینبی را از خداوند به سوغات آور که تا لحظه دوباره بودنم باتو،دوام بیاورم،تا با جدایی از تو همچون قطره های باران باشم که از آسمانش جدا می شود برای سبز شدن جوانه هایت و استوار نمودن ریشه های شان،تا که قدرتی فراوان باشم برای مردانه مرد شدن یادگارهای ارزشمند تو،همچون خودت.زنده ام به امید روزهایی که تو را در وجود کیان و کیارش ببینم. مرادن خدا،پرده پندار دریدند یعنی همه جا غیرخدا هیچ ندیدند هردست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتندهمان نکته شنیدند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند یک طایفه را بهر مکافات سرشتند همت طلب از باطن پیران سحرخیز یعنی که یکی را ز دوعالم طلبیدند مردان نظر بازسبکبال سبک سیر از دامگه خاک بر افلاک رسیدند

نفسهای عمیقتان ... سنگینی اسلحه...خواب چشمانتان.. را به دوش میکشم. تا کمی از دردتان کم شود، ولی.. ولی.. شرمندهام، که دوایی برای گمنامیتان، ندارم ...رد قدمهایتان، در ظلمات شب را میبوسم و پرچمتان را همیشه، در فراز کشور عزیزمان ایران بالا نگاه میدارم...چشمانت را بر تمام دردهایت بستی دردهایی که یکی دو تا نیست حقوق کم، حرفهای به دور از شأن مردم، در فضاهای مجازی، دوری از خانواده و شب بیداری، فقط و فقط برای آرمانتان، آرمانی که جانتان را، در کف دستانتان قرار داده، یکبار، اخم را به پیشانیات راه ندادی، یکبار، گله یا شکایت نکردی. هدفت امنیت و آرمانت سرفرازی ایران است، و این یعنی تو سایهی امنیتی بر آسمان پر فروغ ایران ...... دلهایتان و نگاهتان برای مظلومان رئوف و مهربان و در برابر ظالمان پولادی و محکم است در انجام وظیفه آن ترسی به دل راه نمیدهی و به حق که جایگاه تو افتخار سرباز ولایت بودن است. در مرزهای کشور شاهد سختترین صحنهها بودی. بغض دختران، هنگام بدرقهی پدر و دعاهایشان برای سالم برگشتن پدر. ولی پدر در مرزها جام شهادت را سر میکشد و لبیک شهادتش را بر فراز آسمان آبی داد میزند. پدر خوشحال است ولی پارهی تنش هنگام دیدن جسد خون آلود پدر، فریاد میکشد و خاک را بر سر و صورت خود میپاشد و با اشکهایش صورت پدر را تمیز میکند لبهایش را بر پلکهای بستهی پدر میگذارد و آخرین بوسهاش را از پدر میگیرد. چه دلیران مردانی که جنگیدند و اینگونه شهید شدند و چه زیبا رهبر کشورمان فرمود ((شهدای نیروی مرزبانی و انتظامی مظلوم هستند)) ولی من در تمام سالهای عمرم هر چه دیدم زیبایی بود و عشق.. زیبایی خدمت به مردم و کشور از هر مسافرتی و تفریحی زیباتر و دلچسب تر بود. ما شاید ایام عید و تعطیلات جایی نمیرفتیم ولی همینکه پدرم سالم به خانه بر میگشت و از امداد رسانیهایش به مردم و درگیریهایش با گروهکهای مسلح با شوق و ذوق تعریف میکرد، لذت و غرورش از هر کنار دریا رفتنی بیشتر بر کالبد جانم می نشست. آری ما در خانه هستیم و فوتبال تماشا میکنیم، غافل از اینکه پلیس در جای جای میهن عزیز جانانه از امنیت دفاع می کند. زمانی که پدران ما به مرز میرفتند دعا مهمان خانهی کوچکمان بود و اشک بی کسی در شبهای خدمتش مهمان گونههایمان از همینجا می گویم پلیس کشورم مرزبان قهرمان دعای امام سجاد که میفرماید ((خدایا! به حافظان امنیت و مرزبانان کشور اسلامی نصرت عنایت فرما.)) بدرقهی راهتان باشد. سلامتی همه پلیسهای غیور و زحمتکش اجماعاً صلوات بر محمد و آل محمد.